سيد امير سامسيد امير سام، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

سام؛ خورشید کوچک ما

یادش به خیر...

امروز داشتم وبلاگتو نگاه میکردم که به قسمت سیسمونی رسیدم. وقتی داشتم عکسارو نگاه میکردم ،بی اختیار لبخندی روی لبم نشست یکباره یاد اون روزها افتادم.روزهایی که با تمام سنگینیم برام شیرین بود. با چنان عشقی با مامیم قرار میذاشتم و دوتایی میرفتیم بیرون و با کلی ذوق  واشتیاق برات خرید میکردیم .البته اکثرا دایی محسن هم میامد و به سلیقه خودش کلی چیز میز بر میداشت.مثلا یه جغجغه پاندا که تو از نوزادی عاشقش بودی و هنوز هم باهاش بازی میکنی... یادش به خیر   ...
24 ارديبهشت 1392

پدرانه

       پسرکم این عکس رو دیشب گرفتم و حیفم اومد که نذارمش این دست تو و باباییست. میخوام بدونی که من و بابایی عاشقانه دوستت داریم و تو بزرگ ترین سرمایه زندگی ما هستی گلم.                          ...
23 ارديبهشت 1392

آب بازی

                                     عسل مامان چند ماهه وقتی که میبرمت حمام دیگه از گریه و جیغ و داد خبری نیست.در عوض عاشق آب بازی و دست و پا زدن توی اب شدی.اوایل که کوچیکتر بودی یکی از بزرگترین مشکلات من حمام بردن تو بود چون خیلی از اب بدت میامد و همش گریه میکردی و شبیه  نی نی کوآلا به من میچسیدی. اما حالا که بزرگ تر شدی عاقل تر رفتار میکنی. امروز بردمت حمام . وقتی میشستمت کلی خوشحال بودی ،البته به جز اون قسمتی که سرتو شستم و گریه کردی.اما در کل با آب میونه خوبی داری. کلی با اسباب بازی هات بازی کردی.. میخواستی آب رو بگیری اما نمیشد،تو هم عصبانی میشدی.ای...
22 ارديبهشت 1392

سام ناقلا

سام عزیزم             این روزها خیلی شیطون شدی.من همش دنبالتم اما واقعا یه جاهایی کم میارم از بس که انرژی داری قربونت برم همش میترسم یه جای خطرناک بری یا دست به چیزایی بزنی که به خودت اسیب برسونی. بابایی هم خیلی نگرانته خیلی بیشتر از من.همش میگه به این دست نزن....به اون دست نزن.    همش مثل جوجه کوچولوها دنبالمی و هرجا میرم تو هم میای    وقتی که مشغول انجام کارام هستم تو هم یه جوری خودتو سر گرم میکنی        مثلا با این هندونه     اینم از کشو دمکش ها و دستمال های من که حسابی به همشون ریختی حرفم که بزنم سریع ناراحت میشی...     امروز صبح                      دیدم صدات ن...
15 ارديبهشت 1392

اتلیه فلیک

             پسرم شنبه ١٢ اسفند بردمت اتلیه فلیک برای عکس برداری.. دایی محسن..مامانی و خاله سارا هم باهامون امدن. البته عکسات هنوز اماده نیست  اول فکر میکردم تعدادمون زیاده اما یکم که گذشت انرژیم کاملا تموم شد و با خودم گفتم خوب شد که محسن و سارا و مامیم امدن                               فرشته مامی...دوست دارم        به به چه پسری.... ماه مامان.........سام           ...
15 ارديبهشت 1392

امروز دوشنبه اس

خوشگل مامان امروز برای اولین بار برات گیتار زدم،البته وقتی تو توی دلم بودی هم خیلی برات میزدم. اما تا حالا وقت نشده بود جلوت گیتار بزنم.البته چون چند وقت کار نکرده بودم یکم یادم رفته بود ولی تو خیلی خوشت امد و منو کلی تشویق کردی  شایدم نخواستی دلمو بشکنی.  بعدشم خودت کلی باهاش بازی کردی.اما من که رفتم تلفن جواب بدم و امدم دیدم که یکی از سیمش پاره شده، حالا چه جوری و توسط کی،نمیدونم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟         فدای سرت،خدا رحم کرد که خودت توری نشدی. اخه ادم از گیتار بالا میره؟؟!!!!!!!!!!!!!!!! اینجام داری خودت میزنی...                                کلی شیطونی میکنی و به همه چ...
14 ارديبهشت 1392